دوران حیات سیاسی ائمه(ع) تا عصر امام رضا(ع)
دوره ولایت ائمه معصومین(ع) را میتوان به چند دوره تقسیم کرد. دوران اول، دوران حاکمیت امامان معصوم(ع) است. دو امام اول شیعیان، امام علی(ع) و امام حسن(ع) در دوره زندگی خودشان فرصت حکومت داشتهاند و از سوی دیگر، این دو امام در عصری زندگی کردند که تحت اختناق و استبداد نبودند و جایگاه و شأن اجتماعی آنها، به دلیل نزدیک بودن به دوران پیامبر(ص) نزد مردم محفوظ بوده است.
دوران دوم، عصری است که فشارها و ظلم و ستم آغاز میشود اما در دوره دوم که تداوم حیات سیاسی امام حسن(ع) و امام حسین(ع) را در بردارد، حاکمیت زیادی وجود نداشته است اما به عنوان اشخاص محترم در جامعه زندگی میکردند. از زمان امام سجاد(ع) تا امام صادق(ع) دوران اختناق و فشار علیه امامان معصوم(ع) است. در دوران بنیامیه حاکمیت جور را دنبال میکردند و از زمان امام صادق(ع) با تغییر رویه بنیعباس و شعار الرضا(ع) من آل محمد(ص)، دوران خاصی برای ائمه(ع) حاکم میشود. یعنی از نیمه دوم امامت امام صادق(ع) تا دوران ولایت عهدی امام رضا(ع)، دورانی است که به ظاهر فضای باز سیاسی وجود دارد اما فشارها شکل دیگری است.
با وجود اینکه زندگی امام موسی کاظم(ع) تحت ستم مستقیم عباسیان میگذرد ولی دوره حیات سیاسی امام موسی کاظم(ع) هم فضای سیاسی ناشی از تغییر خلافت دیده شده و از دوران امامت امام رضا(ع) فاز جدیدی در حوزه سیاسی آغاز میشود. آن حضرت هر چند به ظاهر، تحت اکرام و توجه دستگاه خلافت قرار دارد اما در باطن همان فشار و اختناق وجود دارد.
بنابراین ما دوران امام رضا(ع) و سه امام پس از ایشان را دوران حضور امامان معصوم(ع) تحت کنترل و نظارت دستگاه خلافت، آن هم با یک احترام ظاهری میدانیم. هر چند که هر چهار امام معصوم(ع) در این دوره به دست عباسیان شهید میشوند اما ویژگی این دوره تکریم ظاهری حکومت است و در زندان و استبداد مستقیم قرار نداشتند. در این شرایط وارد فضای جدیدی از حیات سیاسی امامان معصوم(ع) میشویم.
عصر فرهنگی امام رضا(ع)
در این دوران به ویژه از زمانی که مأمون، حاکمیت را از برادرش امین میگیرد، امین با چالشهای خاصی مواجه است. یکی از این چالشها برای این که بتواند تمام بنیعباس را تحت سیطره خودش قرار دهد، نیاز داشتن به حامیان است. با شعار الرضا من آل محمد(ص) توسط بنیعباس، حامیان بسیاری در اقصی نقاط جهان اسلام پیدا شد. امین در جستجوی پایگاه حمایتی متفاوت از دستگاه سنتی بنی عباس، رویکرد تازهای را نسبت به شیعیان مطرح کرد. در فضای سیاسی آن دوران میبینیم که شیعیان از گروههای مختلف مثل زیدیه، امامیه و... در اقصی نقاط جهان اسلام پراکنده شده بودند. امین هم که میخواست دستگاه خلافت را از بغداد به خراسان و طوس منتقل کند، به این کانون حمایت نیاز داشت.
علاوه بر این، جریانهای شیعی فوقالذکر در شرایطی هستند که میتوانند آسیبها و چالشهایی را برای حکومت بنی عباس فراهم کنند. از آنجایی که امام رضا(ع) در آن دوره مورد توجه و حمایت شیعیان بود، فراخوانی او از مدینه به طوس به نوعی تلاش برای جلب حمایت و از بین بردن فعالیتهای انقلابی شیعیان بود. پس ورود ایشان به خراسان میتوانست ظاهر دستگاه خلافت را خوب جلوه بدهد و شاید بتوانیم این مسئله را علت اساسی فراخوانی امام رضا(ع) به دستگاه خلافت و پیشنهاد ولایتعهدی به آن حضرت قلمداد کنیم.
ولایتعهدی امام رضا(ع)؛ نمونه بارز تبدیل تهدیدها به فرصت
در این شرایط امام رضا(ع) به طوس منتقل گردید اما تدبیر و مدیریت ایشان سبب شد از سوء استفاده مأمون به جهت حضور آن حضرت در دستگاه خلافت، جلوگیری کند. آن حضرت، پذیرش مشروط ولایتعهدی را در نظر داشت. به این معنا که حضرت اعلام عمومی کرد که با شرایط خاصی ولایتعهدی را میپذیرد. اینکه در امور اجرایی دخالتی نکند، عزل و نصبی انجام نداده و هیچ مسئولیت علمی را در این دوره به عهده نداشته باشد.
این مسئله پیام روشن و آشکاری بر این مبنی دارد که امام(ع) ظاهراً ولایتعهدی را پذیرفته اما در واقعیت قبول نکرده است. یعنی ولایتعهدی که در آن دوران طبق مرسوم برخی از اختیارات حکومتی را جهت آماده شدن برای خلافت بر عهده داشته حالا یک مسئله تشریفاتی است. امام رضا(ع) با این کار علاوه بر خنثی سازی توطئه مأمون فرصتسازی انجام داد.
او با این کار شیعیان از تعرض و ستم آشکار مأمون حفظ کرد. البته مأمون اقدامات خود را جهت کنترل و محدودسازی و از بین بردن شیعیان همواره انجام میداد ولی امام رضا(ع) توانست جریانات شیعی را با حضور خودش به نوعی محفوظ بدارد.
دیگر اینکه امام رضا(ع) این چالش و تهدید را تبدیل به فرصت کرد تا نسبت به ارائه فضیلت اهل بیت(ع) تلاش کند. حدیث سلسله الذهب، اولین قدم در این راه بود.
مأمون پس از آوردن امام رضا(ع) به مرو جلسات علمی و مناظرههای متعددی با حضور افراد مختلف از علما تشکیل میداد و با این کار میخواست امام(ع) را تحقیر کند اما حضرت رضا(ع) در مناظره با صاحبان ادیان و مکاتب مختلف همواره پیروز بود.
اگر امام(ع) در مدینه بود، این شرایط به راحتی حاصل نمیشد. در واقع در دوره امام رضا(ع) شرایط جدید سیاسی را شاهد هستیم که اهل بیت(ع) شرایط بهتری در ترویج دین دارند.
نیت سیاسی شوم و پلید مأمون اساس دعوت و فراخوان حضرت به خراسان بود. مأمون حکومت را بسیار دوست داشت و نمیتوان گفت که حاضر به دخالت امام در امور حکومت بوده است. پس مواردی که مأمون به ظاهر ابراز محبت و دوستی کرده، واقعی نیست بلکه پوششی است برای اینکه حکومت او شکلگیری رسمی و استنادی به خودش بگیرد.
حضور امام رضا(ع) در یک منطقه خارج از سرزمینهای سنتی جهان اسلام آن دوره یعنی حجاز و عراق، زمینههای برکات را برای این مناطق در جهان اسلام به وجود آورد. هر چند که حضور امام رضا(ع) در این منطقه با اصرارهای مأمون صورت پذیرفت اما در عمل آثار و پیامدهای درخشانی به همراه داشت. حضور امام رضا(ع) در ایران موجب رشد و گسترش تشیع گردید.
نظر شما